تاکنون نوروز را به مثابه الگویی برای توسعه دیده اید؟ پیشنهاد می کنم هر سال نو لحظاتی را صرف این کار کنید. همان لحظات نوروزی کناره سفره هفت سین، موقع دید و بازدید، هنگام فراغت و مطالعه، یا سفر و هدیه دادن و دیگر تجربه های نوروزی به این بیندیشید که چرا و چگونه همه ی مردم ایران در نوروز مشارکت می کنند؟ برای مدتی یکدل و یک زبان می شوند و زیر چتر جشن و شادی نوروزی احساس ایرانی بودن می نمایند و با یکدیگر مهربانانه تبریک گفته و بهترین ها را برای هم آرزو می کنند. به این بیندیشید که چرا و چگونه می توان این آئین را در خدمت هدف های بزرگ و آرمان های توسعه ای و مواجهه با بحران های کشور ایران قرار داد. در جایگاه انسان و شهروند ایرانی می کوشم تأملاتم در پاسخ به این پرسش ها برای تان بنویسم و با صدای بلند نزد شما بیندیشم.
امروزه گردشگری بخش مهمی از اقتصاد ایران را تأمین می کند، گرچه در این زمینه بسیار کم توان و کم رونق هستیم. اقتصاد ما به آن اندازه ای که هست، تنها بر صادرات نفت، تولیدات صنعتی و کشاورزی تکیه ندارد، بل «اقتصاد فرهنگ» نیز در آن سهم و نقشی دارد. جشن های نوروزی بخشی از این اقتصاد فرهنگ را می سازند. نیازی به آمار و ارقام نداریم. ما بدون چشم مسلح آماری هم شاهد اقتصاد نوروزی هستیم. اما سخنم در اینجا واکاوی اقتصاد نوروزی نیست، چه، توسعه را به اقتصاد تقلیل نمی دهم. توسعه محصول عملکرد اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه ایران است. توسعه متوازن و همه جانبه ماهیتی انسانگرا و تنیده در زندگی دارد. ما روشنفکران، روزنامهنگاران، تحصیلکردگان، هنرمندان، ادبا و طبقه خلاق جامعه و تکتک مردم ایران اگر بخواهیم به این معنا از توسعه برسیم، یعنی امری کیفی که دردهایمان را کمتر و شادیهای پایدارمان را بیشتر کند، نیازمند شکل زندگی توسعه آفرین هستیم، شکلی از زندگی که در آن ساختارهای عاطفی، شناختی و اجتماعی و ارزشها و باورهای مشترکی که ما را در مسیر توسعه ای انسانی و پایدار قرار دهد. نوروز دلالت ها، معانی، ارزش ها، ساختارها و «شکل زندگی» است که می تواند یکی از مهمترین منابع توسعه ای ما باشد.
نوروز سرمایه است؛ سرمایه ای که می تواند مسیر توسعه را هموار و بهبود بخشد. البته، اگر به آن نگاه توسعه ای بیفکنیم و بخواهیم و بکوشیم از آن برای توسعه بهره ببریم. تاکنون جشن های نوروزی را بجز توسعه دیده و یافته ایم. گاه با برجسته کردن آسیب های آتش بازی چهارشنبه سوری، خرافی دانستن سیزده بدر و تأکید و توجه به مغایرت تنش های دینی و سیاسی نوروز با اسلام سیاسی، جشن های نوروزی را حاشیه رانده ایم. نمی توان انکار کرد که نوروز با دو دشمن و رقیب قوی روبروست: بنیادگرایی و بازار. بنیادگرایی تحمل نوروز را ندارد و آن را مغایر سیاست هویت سازی دینی و رسمی می پندارد؛ و بازار نیز نوروز را به مصرف گرایی و مصرف افراطی می کشاند و تقلیل می دهد. اما می توان و بایسته است نوروز را گونه ای دیگر دید. تجربه تاریخ معاصر ما نشان می دهد نوروز در قلب و ضمیر انسان ایرانی جای دارد و انگیزه و الهام بخش او در زندگی فردی و اجتماعی است. نوروز فضای جمعی انباشته از انرژی و اخلاق و آمیزه هایی است که می توان آنها را بنیانی برای سامان جمعی و بهبود حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فهمید. می کوشم این دیدگاه و رهیافت را باز کنم. هر چند قصدم ورود به جنبه فنی و بیان جزئی چگونگی نسبت های ممکن و موجود میان نوروز و توسعه نیست. می دانیم و میدانید که بنیادگرایی و بازار در موقعیت کنونی مجالی و مکانی برای این دیدگاه پذیرا نیست. اما نمی توان و نباید مقهور آنها شد. شاید همین طرح مسئله کردن و افق گشایی نمودند زمینه ای آغازین برای اندیشیدن به نوروز از زاویه ای دیگر باشد و فرصتی فراهم آورد که اهل اندیشه و ایران دوستان را ترغیب و تشویق سازد تا گفتمان نوروزی بتدریج راهی تازه برای توسعه ایران باز نماید.
نوروز تجربه ی هزاران ساله ما، گستردهترین و دیرینهترین آیین ایرانی است. بسان منابع طبیعی و ذخایر زمینی، نوروز محصول ذخیره و انباشت چند هزاره تجربه سرزمین و مردمان ساکن در این فلات بزرگ است. تاریخ نوروز می گوید ساکنان جغرافیای نوروز این آیین را برای زندگی شکل دادند و دوام و پایداری آن هم در پیوند با زندگی معنا پیدا کردهاست. از دریچه زندگی که به این آیین نگاه کنیم، تفسیر و روایت ما از نوروز و جشنهایش متفاوت از دیدگاههای دیگر است. نوروز با اقتصاد و سیاست در هم تنیده است. این فضای نوروزی که از آغاز اسفند و کمابیش تا پایان فروردین استمرار پیدا میکند، یعنی ۶۰ روز از ۳۶۵ روز زندگی ما را در بر میگیرد. ما آیین و فضای اجتماعی دیگری که بتواند برای دو ماه بر همه مردم ایران اعم از مسلمان و غیر مسلمان، همه اقوام و گروهها نداریم؛ بنابراین نوروز بزرگترین و فراگیرترین آیین ایرانیان است. این آیین جلوههای پیچیده و لایههای در هم تنیدهای با اقتصاد، سیاست و فرهنگ و جامعه ایرانی دارد. این در هم تنیدگی امکان می دهد نوروز را با روایتهای گوناگون به سخن درآوریم. مورخان به کمک پژوهش ها و اسناد و منابع پرشمار، تاریخ و چگونگی زایش و رویش و گسترش و فراز و فرود آن در زمان را نشان دادهاند. محققان الهیات نیز پیوند نوروز را با ادیان ایرانی از پیشا زرتشت، زرتشت و اسلام و ادیان دیگر این سرزمین کاویدهاند و سویههای سازگاری و ناسازگاری ادیان با نوروز را در کانون توجه خودشان داشتهاند. روانشناسان، باستانشناسان، انسانشناسان و دیگر متخصصان علمی هر کدام نوروز را به شیوهای بیان و به جلوههای خاصی از آن توجه کردند. اما شگفتا، اقتصاددانان به ندرت، اگر هیچ نباشد، به نوروز پرداختهاند. حتی جامعهشناسان نیز توجه ناچیزی درباره نوروز و پیوندهای آن با مسائل اجتماعی ایران داشتهاند. اینان نیز تنها در سالهای اخیر، آن هم از منظری آسیبشناسانه به مسئلههای چهارشنبهسوری یا سیزدهبهدر رخ داده توجه کردهاند. می کوشم سرنخ هایی از نسبت نوروز با توسعه ایران در اینجا ارائه کنم.
از لحاظ نظری، فهم پیوند نوروز با توسعه نیازمند فهم فرهنگی از توسعه است. امروزه چنین فهمی فراهم آمده است و می توانیم با تکیه بر چرخش فرهنگی در گفتمان توسعه نسبت های توسعه و نوروزی را صورت بندی کنیم. در دهههای اخیر، حداقل در پنجاه سال گذشته، نظریه پردازان توسعه با چرخش فرهنگی مواجه بودهاند. در این چرخش گفتمانی که ابعاد پیچیده و گستردهای دارد، ابتدا نقد نظریههای کلاسیک توسعه پرداختند و نابسنده بودن معیارهای اقتصادی مانند تولید ناخالص ملی یا میزان مصرف انرژی یا درآمد سرانه و امثال اینها برای برنامهریزیهای توسعه را نشان دادند. در سالهای بعد این ایده ظاهر شد که فرهنگ مانع توسعه است و علتهای توسعهنیافتگی جوامع توسعه نیافته را در ارزشها و باورها و نگرشها و عادات آنها دیدهاند. در گامدیگر این دیدگاه مطرح شد که فرهنگ میتواند در خدمت توسعه باشد. به این معنا که میتوان از ارزشها و باورها و نگرشها و رسوم زندگی مردم برای افزایش و ارتقای شاخصهای آماری اقتصادی استفاده کرد؛ اما به تدریج در چرخش فرهنگی نظریههای توسعه، این دیدگاه ظاهر شد که اساسا توسعه نمیتواند بیرون از فرهنگ هر جامعهای اتفاق بیفتد. در این دیدگاه فرهنگ ابزار توسعه نیست، بلکه غایت توسعه است؛ و فرهنگ نه تنها مانع توسعه نیست بلکه میتواند منبع توسعه و در عین حال هدف توسعه باشد. آمارتیا سن اقتصاددان هندی تبار آمریکایی که از برندگان جایزه نوبل اقتصاد میباشد، با طرح نظریه «توسعه به مثابه آزادی» نشان داد که توسعه زمانی تحقق مییابد که بر پایه فرهنگ استوار شود و ابعاد گوناگون در هم تنیدگی توسعه و فرهنگ را نشان داد. آمارتیا سن در مقالهاش «چرا فرهنگ اهمیت دارد؟» به در هم تنیدگی فرهنگ و توسعه از جوانب گوناگونی پرداخت و نشان داد که فرهنگ بخش اساسی در توسعه است. سن می گوید پیشبرد رفاه، آزادی و ارتقای زندگی انسان با شیوه زندگی، هنرها، موسیقی، ادبیات، فلسفه، علم و دین در هم تنیدهاست. او هم از منظر فعالیتها و اهداف سودآور اقتصادی و هم از نظر نقش و جایگاه فرهنگ در مشارکت سیاسی و همبستگی و انسجام اجتماعی و هم از منظر یکپارچگی تاریخی و هویتی، اهمیت در هم تنیدگی فرهنگ و توسعه را نشان می دهد. در اینجا نمیخواهم و نیازی نیست که همه دیدگاهها و نظریههایی را بیان کنم که در دهههای اخیر اهمیت فرهنگ و در هم تنیدگی آن با توسعه را روایت کردند. نکته کلیدی این است که کمابیش اجماعی جهانی وجود دارد که توسعه بدون فرهنگ ناممکن است. این دیدگاه نقطه مقابل نظریههای کلاسیک و نوسازی درباره توسعه است. در بحث نوروز و توسعه ما نیاز داریم که از این دیدگاه فرهنگگرا به توسعه نگاه کنیم. تلاش میکنم تا برخی از سرنخها و ایدههایی درباره نوروز و توسعه را توضیح بدهم. اگرچه این طرحها هرکدام نیازمند تحقیقات تجربی و دقتنظر گسترده است.
از رهیافت فرهنگی به توسعه شروع می کنم؛ چه، نوروز بارزترین بنیان زنده فرهنگ ایرانی است و لازمه پیوند زدن آن با توسعه داشتن درکی فرهنگ بنیاد از توسعه است. دیوید رُز در کتابش «فرهنگ به مثابه توسعه» (رُز 1400)می نویسد:«طی سه دهه ی گذشته، انفجاری در قلمرو تحقیقات دانشگاهی درباب فرهنگ رخ داده است. تقریباً همگان حالا توافق دارند که فرهنگ آن قدر مهم است که نمی توان آن را نادیده گرفت. حتی اگر مباحثه درباره آن چندان خوشایند نباشد» (رُز 1400: 14). رُز نشان می دهد فرهنگ هر جامعه ظرفیت تفکر عقلایی برای درک و فهم جهان و گرفتن تصمیمات خوب کمک می کند. می پرسید چگونه؟ رُز می گوید از راه در نظر گرفتن باورهای اخلاقی هر جامعه. مهم تر این که، فرهنگ ما را یاری می دهد رفاه جامعه را نه از راه قبیله گرایی بل از راه تأمین خیرهمگانی پیش ببریم (همان). همچنین تکیه بر فرهنگ امکان گسترش اعتماد اجتماعی، همبستگی و مشارکت جمعی را میسر می سازد. رُز می نویسد: «آیا ممکن است راهی وجود داشته باشد که کسانی که در روستایی خیلی بزرگ زندگی می کنند، همانند ساکنان یک روستای کوچک قابل اعتماد باشند؟ پاسخ این است: بله، از رهگذر فرهنگ» (همان 22). این روستای خیلی بزرگ ایران ماست، ایرانی که محتاج اعتماد و همبستگی و مشارکت بالا برای توسعه است.
آرجون آپادورای انسانشناس آمریکایی هندی تبار در مقاله ی «ظرفیت آرزو، فرهنگ و شرایط شناسایی»ایده جالبی برای توسعه و پیوند آن با فرهنگ میدهد. آپادورای مینویسد ما اغلب فرهنگ را بر پایه سنت، میراث، گذشته، تاریخ و هویت طرح کردهایم، واقعیت این است که فرهنگ بیش از این که راوی گذشته و تاریخ و سنت و میراث باشد، ظرفیتی برای خلق تصور از آینده و ظرفیتی برای آرزومندی است. آپادورای به ویژه در مورد راههای ارتقا و توانمندسازی گروههای فقیر و کمتوان جامعه معتقد است که اگر ما بتوانیم ظرفیت آرزومندی در این گروهها را ارتقا دهیم و در عین حال فرصتی برای خودبیانگری و خود ابرازی آنها فراهم کنیم، این گروههای فقیر و کمتوان راههای بدیعی برای توانمندسازی خود خلق میکنند.
جوامع توسعه یافته کنونی هم از همین مسیر فرهنگی رفته اند. میدانیم ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» (1373) نشان داد کاپیتالیسم که سازمان اجتماعی و فرهنگی جوامع غربی و توسعهیافته کنونی است با پروتستانیسم و آداب و رسوم و آیینهای دینی آن پیوند و درهم تنیدگی دارد. مایکل آلن گیلسپی هم «ریشه های الهیاتی مدرنیته» (گیلسپی 1398) را نشان داده است. در تازهترین پژوهش با عنوان «انسان کژگونه (1402) که در ۲۰۲۰ ژوزف هنریچ، انسانشناس دانشگاه هاروارد منتشر کرده نشان میدهد که ایدههای بنیادی توسعه در کشورهای غربی از درون فرهنگ و تجربه این کشورها بیرون آمدهاست. کاپیتالیسم و مدرنیته از درون تحولات تدریجی و عمیق و از تار و پود تجربه زیسته جوامع توسعهیافته غربی شکل گرفتهاست. معنای این سخن این است که جوامع توسعهیافته بدون گفتوگوی خلاق و تعاملی سازنده و البته پر فراز و نشیب و تضاد و تعارض با گذشته خودشان امکان دستیابی به دموکراسی، فردیت، آزادی، عقلانیت، توسعه صنعتی و توسعه را نداشتهاند.
این رهیافت درباره همه جوامع صدق میکند. ایران نیز اگر بخواهد مسیر توسعه را طی کند، لاجرم نیازمند گفتوگویی خلاق و سازنده با تاریخ، سنت و فرهنگ خود است. جوامع غربی و توسعهیافته، گذشته را «منبع توسعه» یافتند و البته این گذشته مرجع آنها نبود. جوامع غیر غربی از جمله ایران نیز برای دستیابی به توسعهای متوازن و همهجانبه محتاج این است که گذشته و تاریخ و فرهنگِ خود را «منبع» و نه «مرجع» در نظر گیرد. از همین زاویه میتوان نوروز را منبع بزرگی برای توسعه ایران توضیح داد. این سخن به معنای این نیست که منابع طبیعی یا دیگر منابع فاقد ارزش هستند یا آنها را کنار بگذاریم؛ بل بتوانیم نوروز را هم از «منابع توسعه» ببینیم. قبل از اینکه ایده ام را توضیح دهم و برخی از سرنخها را باز کنم، لازم است اشارهای کوتاه به اهمیت و ضرورت و طرح این دیدگاه بکنم.
جامعه ایران با بحرانهای ناپایداری سیاسی، بحران زیست محیطی، بحران فقر فراگیر، بحران ناکارآمدی در حکمرانی، بحران تنشها و تضادهای منطقهای و بینالمللی، بحران تحریمها و بحرانهای دیگر دست و پنجه نرم میکند. وظیفه ماست که برای عبور از این بحرانها و بهبود موقعیت ایران بیاندیشیم و با یکدیگر گفتوگو کنیم. یکی از راهها برای اندیشیدن در مشی عبور از بحرانها، توجه به منابع فرهنگی است. همانطور که اشاره کردم این رویکرد امروزه مورد اجماع و رفاق اکثر نظریهپردازان توسعه نیز است. البته نوروز و دیگر آیینها کمابیش در قوام و دوام حیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران در تمام طول تاریخ و بهویژه در ایران معاصر نقش، اهمیت و سهم بهسزایی داشته است. تاکنون در اینباره که فهم و نقش نوروز در انسجام ملی، رونق اقتصادی، بهبود کیفیت زندگی، رفاه جمعی، بهزیستی و سلامت مردم ایران چه نقشی ایفا کرده، جز گفتوگوهای عمومی، ندیدهام که پژوهشی منسجم، روشمند و نظاممند انجام شدهباشد. با وجود این با تکیه بر تجربه زیسته، تحلیلی، منطقی، تفسیر مشاهدات، درکها و دریافتهایمان از ایران معاصر میتوانیم این واقعیت را اذعان و بیان کنیم که آیینها در تمام دوره معاصر ایران از ارکان سازنده حیات جمعی، انسجام، هویت و همچنین زندگی مادی و اقتصادی و اجتماعی جمعی و فردی ایرانیان بوده است.
نوروز از نامش پیداست، روز نو، آغاز نو و فضایی برای نو شدن است. در منابع تاریخی، نوروز از سرآغازش در ایران باستان، به معنای «روز نو» که مقدسترین و شادترین جشن در سال زرتشتی است، تلقی میشد و به عنوان شادترین جشن در دوره اسلامی تا دوره معاصر تداوم پیدا کرد و همواره نوروز «شکل زندگی» بودهاست که طرحهای پیچیدهای در شناخت انسان و جامعه ایرانی داشتهاست. از جمله این که انسان و جامعه ایرانی را با طبیعت گره میزند. در اندیشه زرتشت جاندارانگاری (آنیمیسم) ایده ای بنیادی است. جاندارانگاری یعنی همه چیز اعم از مادی یا غیرمادی، ملموس یا ناملموس، روحی دارد و این روح در اندیشه آغازین نوروز به تعبیر مری بویس «نوروز، پیروزی سالانه روح خورشید» تلقی میشود و این روح در طبیعت و انسانها و ملت ها تبلور پیدا میکند. به تعبیر بویس این روح بیان کننده این بود که نزاع بین خیر و شر، در تمام سطوح فیزیکی و اخلاقی و روحی همواره در جریان است، و در این نزاع پیروزی از آنِ خیر است و نوروز نماد این پیروزی است. روز نو به معنای نو شدن و پیروزی خیر بر شر و به معنای امید برای این پیروزی است. این تلقی تا امروز در کالبد معنایی و معنوی جامعه و انسان ایرانی زنده و پویا باقی مانده است. ما همچنان الگوها و ناخودآگاه ذهن جمعیمان این احساس را که نوروز و روز نو بیانی برای خیر و غلبه یافتن بر شر است را احساس میکنیم.
در ایران معاصر و امروز با تلقی و عهد از نوروز چون امید و پیروزی بر شر وجود دارد و میتوان بر اساس همین ذهن ناخودآگاه جمعی و تلاش آگاهانه برای فعال کردن این ظرفیت، امکانی برای بازتعریف و بازسازی و نوسازی جامعه ایران فراهم ساخت. یکی از گامها برای این هدف تامل در معنای تاریخی و حقیقی که در پس پشت ذهن و ضمیر ما وجود دارد، است. ما اگر بتوانیم نوروز را از این زاویه نگاه کنیم که فضای جمعی است که در آن ساختاری از عواطف، اقیانوسی از انرژیها و ظرفیتهای بزرگ برای فعالیت تکتک ایرانیها وجود دارد، در آن صورت میتوانیم به نوروز از منظر راهبردی برای مواجه و حل مسئله توسعه یا مسائل چالشها و تضادها و تنشهای آشکار و پنهان جامعه بیاندیشیم. اگر از این زاویه نگاه کنیم، قابلیتهایی در این اقیانوس بیکران نوروز نهفته است که چند نمونه آن را به اشاره بیان میکنم.
نوروز هم در تحولات سیاسی و چرخش به سوی تجدد در دوره قاجار و دوره مشروطه و پهلوی نقش مهمی ایفا کرد و هم در دورههای پسا انقلاب. در دوره قاجار و مشروطه، نوروز سرمایه نمادین و منبعی از انرژی عاطفی برای بازتعریف هویت ملی ایرانیان بود. نوروز در کنار دیگر نمادها و نشانههای بزرگ فرهنگ ایرانی، هم توجه نخبگان فکری و سیاسی روشنگرای دوره مشروطه را به خود جلب کرد و هم در واقعیت، تکتک شهروندان ایرانی تجربه گرم از این آیین برای همزیستی، همدلی، همزبانی و همراهی در بستر زندگی جدید پیدا کردند. نوروز زمینه فرهنگی بود که هویت ملی ایرانیان را نهتنها در دوره های باستان، ساسانی و اسلامی، بلکه در دوره معاصر نیز تشکیل میداد. این جشن بزرگ و فراگیر اگرچه آنچه که در ظاهر به چشم میآید، تفریح ، شادی، لذت، مصرف، سرگرمی، فراغت و تعطیلات و تجربههایی فردی است اما با اندکی تأمل میبینیم که نوروز در حکم شکلی از حکمرانی و سیاست فرهنگی مردم ساخته است که در پشت ذهن جمعی ایرانیان تعبیه و طراحی شده و به مثابه شکلی از سازماندهی و سامان فرهنگی مردم، گروهها، دینها، زبانها و اقشار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را به یکدیگر پیوند زده و در عین حال آنها را به سوی آینده سوق میدهد. این نکته که در دوره مشروطه و بعد از آن در دوره پهلوی، نوروز تنها جشن نیست بلکه جامعه است؛ نوروز فقط سرگرمی نیست بلکه ساماندهی است؛ نوروز فقط فراغت نیست بلکه فرهنگ است؛ نوروز فقط امری تاریخی یا گذشته محور نیست بلکه معطوف و متمرکز بر آینده است؛ این نکته را میتوانیم مبنایی قرار دهیم برای فهم آگاهانه از نوروز و تکیه بر آن برای فرداهای بهتر ایران.
نوروز در تجربه معاصر ایران بازیگر بزرگ زندگی ما بودهاست. این بازیگر بزرگ، ساختار عواطف و احساسات و افق ذهنیت جمعی و تخیل و تصور اجتماعی ما را از زندگی، زبان و دیگر ظرفیتهای جمعی برای پویایی و حرکت آینده را ساخته است. در تصور اولیهای که در دوره مشروطه و پهلوی از نوروز به دست آوردیم، نوروز از سویی به طور سمبلیک و نمادین ما را به دورترین نقطههای تاریخمان یعنی دوران زرتشت، هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان میبرد و پیوند میزند و همچنین به دوره اسلامی آن را الصاق میکرد. از سوی دیگر نوروز ایده یا راهبرد کلان فرهنگی بود که مسیر ما برای آینده را نیز در خود داشت. نوروز به ما میگفت و همچنان میگوید که مردم ایران با همه تفاوتهایشان میتوانند توسعهای شاد را تجربه کنند. نوروز شکل فرهنگی است مبتنی بر جشن و شادمانی که هر ایرانی میداند که این شادی دقیقا چه لایههای عمیق و گستردهای بر وجود و حتی مغز او دارد. نوروز به منزله جشن و شادی جمعی که هزاران سال در فلات ایران به نحو گسترده و جدی و بدون انقطاع یا کمابیش بدون انقطاع استمرار پیدا کرده است، مغز و سیمپیچی مغز انسان ایرانی را شکل دادهاست. کاترین مالابو در کتاب «با مغزمان چه باید بکنیم؟» استدلال می کند که متخصصان علوم اعصاب و مغزپژوهی امروزه کشف کرده اند که مغز قابلیتی به نام «پلاستیسیته» دارد؛ یعنی مغز هم شکل میدهد و هم شکل میپذیرد. تجربههای تاریخی و طولانی و متداوم و مستمر گروهها و ملتها ژنتیک یا ژنوم فرهنگی ملتها را می سازد. «مغز نوروزی»، مغز انسان ایرانی است. شکلی از شادی جمعی و بههمپیوسته که اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه ما را دست خود گرفتهاست. مغز نوروزی مغز انسان ایرانی است که حول معانی و ارزشهای تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی سامانیافته و سیمپیچی مغز و کیفیت یکتای تجربه زندگی شاد، خانواده شاد، فرهنگ شاد، جامعه شاد و سیاست شاد و دیگر اجزا و مولفههای جامعه مطلوب را در خودش حل کرده است. نوروز به مثابه شکل فرهنگی یا به تعبیر ویتگنشتاین «شکل زندگی» در طول تاریخ ما به ویژه دوران معاصر حضور داشته و این شکل زندگی، ساختاری است که فرصتها، قابلیتها و امکانهای گستردهای به تک تک ایرانیها برای عاملیت، بازیگری و کنشگری و مشارکت در زندگی اجتماعی و فردی را فراهم میسازد.
تجربه معاصر ما حولِ «شکلِ زندگی نوروزی» قابلیتهایی داشته و دارد که در صد و پنجاه سال گذشته این شکل زندگی گرچه از دست یافتن به همه آرمانها و ایدهآلهایش بازمانده و ناکام بودهاست، اما بسیاری از مطلوبها و خواستهها و ارزشهای خود را نیز تحقق بخشیده است. امروزه به روایتی که عباس امانت و یرواند آبراهامیان که هر دو در کتابهایشان با عنوان «تاریخ ایران مدرن» روایت کردهاند، جامعه ایران در دوره معاصر به رغم چالشها، تنشها، محدودیتها، تضادها، تعارضها و بحرانهایی که داشته و امروز هم دارد، جامعهای پویا و خلاق و سازنده و پیشرونده بودهاست. چه در حوزه توسعه زیرساختهای مادی مانند توسعه صنعتی و عبور از جامعه عشایری و روستایی به جامعه شهری و کلانشهری و چه در زمینه شکلگیری ملت-دولت مدرن و عبور از ساختار ایلیاتی و چه در زمینه تحولات جمعیتی که جامعه امروز ایران در پرتو تحولات گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی توانسته به بیش از هشت تا ده برابر جمعیت یک قرن گذشته برسد و امید زندگی در آن از ۴۰ سال به ۷۶.۷ سال رسیدهاست. همینطور در زمینه سوادآموزی، جامعهای که صد سال قبل تنها بین ۳ تا ۵ درصد باسواد داشت، امروزه به نزدیک ۹۰ درصد رسیده و به همین صورت در بسیاری از زمینههای دیگر. این تحولات اگرچه ریشه در عوامل گوناگون دارند، یکی از علل و زمینههای آن «شکل زندگی نوروزی» است.
وقتی از شکل زندگی نوروزی می گوییم دقیقاً از چه می گوییم؟ برای هر ایرانی پاسخ آن واضح است؛ چه، نوروز را بسان گرمی یا بوی گل یا غذایی خوشمزه آن را بارها تجربه کرده است. شکل زندگی نوروزی معنایی است که انسان ایرانی از گذشته ی دور تا امروز بر دور خود تنیده است و همچنان آن را می تند. این معناها در گذر زمان انباشته و پیراسته شده و متناسب زمان با احساس و زندگی او سازگار گردیده است. کلیفورد گیرتس انسانشناس کلاسیک آمریکایی در «تفسیر فرهنگها»، معنا را با استعاره عنکبوت شرح میدهد و مینویسد، انسان مانند عنکبوت دائم تار و پودی از معنا را دور خود میتند و خانهای از معنا را برای خود میسازد. باورها و عواطف و انرژیها و امیال و راهبردهای ما برای زندگی در این خانهی تنیده شده از معناها وجود دارد و ما درون این خانه وجود میتوانیم ابزارها،و امیدها، منابع و راهبردها را پیدا کنیم. انسان ایرانی نوروز را در تاریخ چند هزار ساله جنگ ها، شکست ها، پیروزی ها، قحظی ها، بیماری ها، غم ها، شادی ها و فراز و فرودهای زندگی جمعی و فردی اش به دور خود تنیده است. در نهایت ساختار عاطفی ما از تار و پود معنای نوروز به مثابه شکل زندگی شاد و سازمانیافته است. هر مقدار این شکل زندگی شاد را عمیقتر به کار بگیریم و از آن آگاهتر شویم، دسترسی ما به منابع معنایی نوروزی آسانتر، بیشتر و سازندهتر خواهدشد. توسعه شاد، توسعه ای که غایت آن شادی و رضایت پایدار باشد، می تواند از قواعد فراگیر شکل زندگی نوروزی استنباط شود. این شکل زندگی امروزه در دوران محدود «ایام نوروزی» بر جامعه حاکم می شود. از آغاز اسفند تا پایان فروردین، انسان ایرانی درگیر نوروز است؛ خانه تکانی، رسیدگی سالانه به حساب و کتاب ها، خرید نوروزی، سفر، دید و بازدید، فراغت، تماشا، خواندن، گپ و گفت های صمیمانه، احوالپرسی، پذیرایی های نوروزی، رسیدگی به باغ و باغچه و طبیعت، آماده سازی روحی و روانی برای عید، تقویت احساس همبستگی و همراهی با جامعه و دیگران، خودامیدبخشی، گذشت و بخشش، مهربانی، نوسازی و بازسازی خانه و زندگی، مسافرت، بازدید از مکان های تاریخی و تفریحی و طبیعی، مراقبت از دیگری، یاد و یادآوری خاطرات، خاطره گویی، و بسیاری تجربه های دیگر، همه با هم شکل زندگی نوروزی را می سازند. ایام نوروز و شب عید، مفاهیم بزرگ و انباشته از الگوها و معانی آشکار و پنهان اند. این ایام و شب ها، زندگی و روال های مکرر آن متوقف می شوند و نظم و سامان دیگری جاری و ساری می گردد. در این ایام و شب های عید زبان نیز در کام ما تجربه های تازه و متفاوتی می یابد. سخنان و گفت و شنودهای انسان ایرانی و نوروزی، زبانی تازه، محبت آمیز، شاد، خلاق، شاعرانه، گرم، گفت و شنودی و مهیای تعامل و تبادل کلام و پیام است. در کتاب «نوروزنوشت» (فاضلی 1402) شرحی از بدن نوروزی، فضای نوروزی، حوزه عمومی نوروزی، آگاهی نوروزی، طبیعت نوروزی و زندگی نوروزی ارائه کرده ام.
این تجربه ها را در دیگر روزهای سال نمی توانیم بدست آوریم. ایام نوروز و شب های عید است که مجال و موقعیت تحقق این تجربه ها را می دهد و زمینه را برای ایفای چنین نقش ها و انجام چنین کارهایی آزاد می گذارد و حتی ملزم می سازد. این همان «امکانات ساختاری» است که ضمیمه شکل زندگی نوروزی است. هر تجربه نوروزی دلالت های گسترده ای دارد. بگذارید پدیدارشناسانه برخی از این تجربه ها را به اجمال بکاویم.
فکر می کنم از آشکارترین آنها یعنی دید و بازدید ها آغاز کنم. نوروز فضای ملاقات است؛ ملاقات نوروزی. این ملاقات متمایز از تعاملات روزمره و حرفه ای و کسب و کار و اجباری است که در موقعیت های دیگر آنها را تجربه می کنیم. مارتین بوبر فیلسوف اگزیستانسیالیست مشهور در «من و تو» تعاملات و ملاقاتهای ما را با توجه به الگوی تعامل چهار گونه می داند: ارتباط من و تو، من و آن، آن و آن و این الگوها هرکدام دلالتهای پیچیدهای دارند. از دیدگاه بوبر ملاقاتی که سازنده است و سرنوشت ما را میسازد، ملاقاتی است که او آن را «ملاقات من و تو» میداند. الگویی که در آن من طرف مقابل خودم را انسانی با هویت و ارزشها و معانی قابل احترام میدانم و او را مانند خودم انسان میدانم، نه شی، نه مانند «الگوی من و آن» و خودم را هم انسان میدانم، نه شی مانند «الگوی آن و آن».
نوروز از این زاویه ملاقاتهای مردم ایران با یکدیگر است. اگر ما بخواهیم توسعه به معنای «توسعه شاد» و انسانی و همه جانبه را دنبال کنیم به الگوی ملاقاتی نیاز داریم که در آن، من و تو هر دو یکدیگر را شی و ابزار نپنداریم. نوروز الگوی همدلی، همفکری، همراهی، گذشت و انسان بودن است. الگویی که تاریخ چند هزار ساله دارد و امکانهای لازم برای ملاقات سازنده را در خود تنیده و تعبیه کردهاست. از این زاویه میتوان نوروز را به مثابه ملاقاتی دانست که در آن سرنوشت جمعی ما ساخته میشود. ملاقاتی که مدیران با یکدیگر، کارشناسان با یکدیگر، همکاران با یکدیگر، خانوادهها با یکدیگر، همشهریها با یکدیگر، ایرانیان در تمام نقاط جهان با یکدیگر به صورت مجازی یا حضوری برقرار میکنند. نوروز ملاقات است و این ملاقات میتواند ملاقات توسعه هم باشد؛ اگر انسان ایرانی عامدانه و آگاهانه به سرشت و سرنوشت جمعی خود بیاندیشد و نوروز را نه لحظهای برای مصرف، گذران و سرگرمی بلکه لحظهای برای ملاقات به همان معنا که مارتین بوبر میگوید در نظر بگیرد. این ملاقاتها امروزه در نوروز رایج است. سازمانها جشن نوروز میگیرند. مدارس و دانشگاهها و نهادهای مدنی و گروهها و خانوادهها به ملاقات همدیگر میروند. در این ملاقاتها اگر ما بکوشیم کلمات و مفاهیم و ایدهها و اندیشههایی را طرح و بیان کنیم که محور آن الگوی ملاقات من و تو باشد، یعنی ملاقاتی انسانی، خلاق، آگاهانه و از سر شوق برای سلامتی و پویایی جامعه باشد، نوروز فرصت و فضایی است برای مواجهه سازنده ما. فرصتی برای استخراج خلاقیتها و آفرینندگیها و قابلیتهایی که به طور تاریخی در ضمیر ناخودآگاه تاریخی و فرهنگی ما به ودیعه گذاشته شده است.
نوروز تجربه تغییر است، تجربه نو شدن؛ همان تجربه ای که هسته اصلی توسعه می باشد. این آیین با محور تغییر تعریف شده است؛ تغییری که ابتدا از تمیز کردن و آراستن منزل و تغییر در فضای شهر و تغییر در سال و زمان و تغییری که با مفهوم نو بودن معنا می یابد. ما ۶۰ روز با مفهوم نو زندگی میکنیم، یعنی ۶۰ روز ایده تغییر را تنفس میکنیم، ۶۰ روز تقلا میکنیم تا لباسهای نو، منزل نو، ایدههای نو، ارزشهای نو، تجربههای نو و نوهای دیگر را بیافرینیم. بنیاد توسعه و پیشرفت چیزی نیست جز نو شدن. نوروز هستهاش توسعه است که روز نو یعنی روزگار نو و زندگی نو. روز نو یعنی آفرینندگی، یعنی خلاقیت؛ یعنی از اینجا و اکنونی که هستیم درآمده و به مکان و موقعیتی دیگر و به امری نو برسیم. توسعه این است. توسعه نو شدن است. توسعه چیزی نیست جز تلاش و تقلا برای پرهیز از درجا زدن و پوسیدگی. نوروز یا روز نو که در بنیادش چیزی جز تقلا برای پیروزی خیر نیست، فضای گستردهای است تا ما ایدههایمان برای نو شدن را نه تنها برای درون خود بلکه برای نو شدن خانواده، محله، شهر، سرزمین و منطقه و حتی بشریت بیافرینیم. از این دیدگاه ما نیاز داریم که دانشگاهیان و هنرمندان و نظریهپردازان و روزنامهنگاران و فعالان مدنی بر مفهوم روز نو تکیه کنند و توجه و تمرکز ما بر تازگی و طراوت و نو شدن شادمانه باشند. کسی ممکن است در شرکتی تجاری یا سازمانی اداری یا نهادی مدنی فعالیت کند. نو شدن برای هر فضایی معنای خاص خودش را دارد. اما نوروز، نو شدن را به معنای نو شدن شادمانه میخواهد. امروزه اقتصاددانان مفهوم شادی را به عنوان معیاری بنیادی برای توسعه پذیرفتهاند. معمولا در ارزیابی وضعیت توسعه کشورها، شاخصهای شادی را میسنجند. این تحول در نظریهها و معیارهای توسعه که توسعه بر اساس شادی سنجیده میشود به معنای توجه به کیفیت در فرایند توسعه است. شاد به معنی هیجان نیست، شادی به معنای رضایت پایدار است. ملتهایی شادند که محیطزیست پایدار، اقتصاد پایدار و حیات اجتماعی پایدار را تجربه میکنند. نوروز میتواند الگویی از ایده ایرانی برای توسعه شاد در جهان امروز باشد. نوروز ما را دعوت میکند به مراقبت از طبیعت، از چهارشنبه سوری تا تحویل سال و تا سیزده به در ما درگیر طبیعت هستیم. به طور تاریخی نیز نوروز با زندگی کشاورزی و دامپروری و طبیعت در هم تنیده است. این که روز نو و نوروز در لحظه اعتدال بهاری مستقر شده، خود به تنهایی بیانگر اهمیتی است که اندیشه و ذهن ایرانی برای طبیعت قائل است. امروزه ما با بحرانهای زیستمحیطی ویرانگری روبرو هستیم. هر مقدار در مورد این بحران بگوییم، مبالغه نکردیم. نوروز میتواند فضایی برای اندیشه طبیعتگرایانهی ایرانی باشد. همان شادی پایدار طبیعت محور.
علاوه بر این آئین نوروز انسان محور است. نوروز در طیف وسیعی از انسانها، زبانها، فرهنگها و گروهها برگزار میشود. نوروز وحدت کشور را نشان میدهد و تفاوتهای موجود را به رسمیت میشناسد. همه اقوام در فلات ایران و آسیای میانه، همه کسانی که در منطقه فرهنگی نوروز زندگی میکنند، با هر مذهب و گویش و ویژگیهای سیاسی، نوروزیانی هستند محترم. نوروز معیاری برای دوگانهسازی و دیگریسازی در خود نیافریدهاست. این جشن، گرامیداشت مقام انسان است. ناپایداریهای سیاسی ایران و افغانستان و دیگر کشورهای منطقه ناشی از بحران به رسمیت نشناختن تفاوتهای فرهنگی است. تضادها، جنگها، خودکامگی ها و خشونت ها در منطقه فرهنگی نوروز و ایران ریشه در بی اعتنایی به مقام انسان است. مردمان این منطقه نوروز را مبنای سامان جمعی و سیاسی خود قرار دهند و می توانند جمهوری نوروزی و پیروزمند برپایه خیرهمگانی تأسیس کنند. در آن صورت نوروز جشن به رسمیت شناختن و اعتبار بخشیدن به زبانها و گویشها، جشن زنان و مردان بدون جنسیت زدگی، جشن شیعیان و اهل سنت بدون برتری مذهبی بر مذهب دیگر، جشن زبان ایرانی بدون برتری فارس، کرد، ترک و بلوچ و … بر یکدیگر است.
نوروز الگو و شکل زندگی ایرانی است که ظرفیتهای بزرگی برای خلق تصویر ما از آینده دارد. نوروز هم آینده است. نوروز جشن آرزوها است؛ جشن جمعی ابراز جملات آرزومندانه ما است. آرزو نام دیگر آینده است. نوروز فرصتی است تا ما بتوانیم بهترینها را برای یکدیگر و برای ایران آرزو کنیم. در زبان نوروزی و آیینها و گفتار نوروزانه این عبارت میلیونها بار تکرار میشود که عیدتان مبارک، بهترینها را برایتان آرزو میکنم، سالی سرشار از نیکویی داشته باشید، سالی سرشار از موفقیت و سلامتی و زندگی پربار داشته باشید. یا صدها شعر و سخن زیبای دیگری که همه آنها بر باور ما به آرزوهای بهتر تاکید میکنند. همین آرزوها را برای سرزمین ایران هم داریم. آرزوی خیر و خوشی برای ایران می کنیم. این بیان ها، عبارت ها، دعاها و آرزوها همین طور و تصادفی در زبان و ذهن های ما جاری و ساری نمی شوند. این طرز سخن، گفتمان نوروزی است که ریشه در ساختارهای عاطفی، شناختی و اجتماعی ما دارد. آرزو کردن خیال اندیشی است. نوروز فرصت و فضایی است که تمام مردم ایران با هم آرزو میکنند. این دو ماه فرصت برای آرزوهای بزرگ خود، واقعیت عینی است که میتوانیم بر آن تکیه کنیم. این آرزو کردن ها و گفتمان نوروزی، راهبردهایی برای دیدن و دیده شدن دیگری و نزدیک کردن افراد از هر طبقه و گروه اجتماعی است. شکلی ساده و کوتاه مدت از به رسمیت شناختن است. در ایام نوروزی و شب های عید دل ها به هم نزدیک ترند و از فاصله ها حتی اندک کاسته می شود و مجالی برای خودبیانگری مهیا می گردد و ظرفیت آرزومندی جمعی ما ارتقا می یابد.
اگر بخواهیم در مدرسهها و رسانهها و مطبوعات، آثار ادبی و گفتوگوهای خانوادگی به این بیاندیشیم که چگونه میتوانیم که این ظرفیت آرزومندی و فرصت خودبیانگری را ظرفیتی برای بهبود شرایط زندگی و حل منازعات و تنشها و بحرانهای خودمان در نظر بگیریم، اگر ما بکوشیم و بخواهیم عامدانه و آگاهانه نوروز را نو شدن جامعه ایران تعریف بکنیم، در این صورت به جای تکرار جملات کلیشهای، تکلفی و کمجان، میتوانیم این عبارتها را دستور کار برای گفتوگوهای اجتماعی قرار دهیم. این ملاقاتها، دید و بازدیدها را به مثابه راهبردهای فرهنگی پایدار برای فراهم کردن فرصت دیده شدنهای بیشتر در نظر بگیریم.
البته این نگاه به نوروز با چالشها و محدودیتهای زیادی روبرو است. نوروز میتواند توسعهای نو برای ایران باشد. اکنون در فضایی نیستیم که چنین نگاهی در افق نظام حکمرانی ایران ببینیم. حتی مطبوعات، رسانهها، تلویزیونها، ماهواره ها و حوزه عمومی را هم سوی با چنین نگاهی به نوروز نمی ببینم. مدارس، دانشگاهها، نهادهای آموزشی و فرهنگی ما نوروز را همچون جشنی تکلفی و اجباری برگزار میکنند. موانع پرشماری در مسیر فهم نوروز به مثابه توسعه وجود دارد. گمان میکنم باید از درسهای نوروزی کمک بگیریم تا کسانی که دغدغه ایران دارند و برای بهبود شرایط زندگی تقلا میکنند، دعوت کنیم به تامل درباره نوروز از منظر توسعه بپردازند. ما میتوانیم به ظرفیتهای بالقوه و بالفعلی که نوروز در اختیار ما قرار داده توجه کنیم، ظرفیتهایی که میبینیم در حوزه گردشگری، صنایع دستی، جشنها و بسیاری زمینههای دیگر فراهم شده و کمابیش نمادهایی حداقلی از این آیین بزرگ نمایان شدهاست. ما میتوانیم به این تجربهها توجه کنیم و آنها را شاهد و مصداقی برای نوروز به مثابه توسعه گسترش دهیم. اما همانطور که اشاره کردم نوروز در ایران معاصر با ایدئولوژیهای سیاسی درگیری داشتهاست. نوروز نه ایدئولوژی، بل نظریهای درباره ایران است. نوروز واقعیت تاریخی و سازنده ساختارهای شناختی و عاطفی ماست و فراگیرترین و دیرینترین آیین ایرانی است و ظرفیتی بزرگ برای ایرانیهاست. این دیدگاه را نه میتوان با ایدئولوژی ناسیونالیست پیشبرد و نه باید اجازه داد که نگاههای بنیادگرای مذهبی و اسلام سیاسی آن را ایدئولوژیک کنند. ایدئولوژیها آرمانپردازیهای سیاسی هستند که هدفهایشان تحقق منافع گروهی و سیاسی عدهای برای سیطره بر اکثریت است. در حالی که نوروز واقعیتی است که به همه تعلق دارد و تکیه بر آن به معنای تلاش برای سیطره اقلیت بر اکثریت نیست. نوروز به مثابه توسعه میتواند نظریهای برای جامعه ایران باشد که تمامی بنیادهای آن بر پایه ارزشهای دموکراتیک و ارزشهای انسانگرا و واقعبینانه استوار شدهاست. در این نگاه به نوروز اقتصاد و سیاست و فرهنگ به صورت یکپارچه و درهم تنیده فهم میشود.
تلاش کردم تا برخی از جنبههای نوروز به مثابه توسعه را نگاه کنم، اگرچه آنچه گفتم تنها سرنخهایی از یک دیدگاه است که بسیاری از محققان به صورت پراکنده در لابهلای کتابها و گفتوگوها بیان کرده اند. ما نیاز داریم که آن تجربههای معرفتی پراکنده را در گفت و شنودی جمعی سامان دهیم. نظریه توسعه و تحول نمیتواند بدون تکیه بر جامعه و واقعیتهای آن بهدست آید. سازندگان نظریههای توسعه در هر جامعهای مردمان همان جامعه هستند. نوروز نظریهای است که مردم ایران طی هزاران سال ساختهاند. الگوی دیگری واقعبینانهتر و فراگیرتر از نوروز برای توسعه ایران نمیشناسم.
منبع: ماهنامه گفتگوی اجتماعی
منتشر شده در ماهنامه گفتگوی اجتماعی شماره 5 در محضر نوروز